در ادامه خلاصهای کوتاه از کتاب بیشعوری اثر خاویر کرمنت را مشاهده مینمایید.
- مراقبت خواهی؛ همیشه باید عده ای مثل نوکران دست به سینه از آنها مراقبت کنند.
- اعتماد به نفس؛ از آنجایی که مسئولیت پذیر نیستند و هرگز خود را مقصر نمیدانند، از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند.
- سرکوبی؛ بیشعورها به خود حق میدهند دیگران را سرکوب کنند اما کسی نمیتواند آنها را سرکوب کند.
- تهاجم؛ نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند؛ هنگام بیدار شدن، زمانی که از آنها انتقاد میشود…
- تعصب فکری؛ نسبت به بیشعوری خود تعصب دارند و با توجیه و دلیل تراشی در بیشعوری شان ثابت قدماند.
- وقاحت؛ هرگز در صف نمیایستند. هرگز خواهش نمیکنند. همواره دستور میدهند. هرگز تحقیق نمیکنند. نیشدار و یا با داد زدن صحبت میکنند. دوست دارند کار دیگران را به اسم خودشان تمام کنند.
- تسلط بر دیگران؛ اکثر بیشعوران به دنبال حداکثر بهره کشی از دیگران و تغییر دائم قوانین بر اساس منافع خودشان هستند.
- عدم شادی و شوخ طبعی؛ به هیچ وجه ظرفیت ندارند که با آنان شوخی کنید. به دنبال شاد کردن شما هم نیستند. به جای آن، تمسخر کردن، پوزخند زدن و به بدبختی دیگران خندیدن را دوست دارند.
- انکار؛ بیشعورها انکار را نوعی هنر میدانند. معتقدند هرگز اشتباه نمیکنند و منکِر تمام مشکلاتی میشوند که آنها به وجود آورده اند.
- ارعاب؛ سعی میکنند با ترساندن و اسارت فکری دیگران، آنان را بردهی خود کنند.
- عشق صرفا به خود؛ یک بیشعور صرفا عاشق موقعیت، مقام، ثروت و نظرات خودش است. تنها عاشق خود است و بس.
- بی معنی بودن فداکاری؛ در قاموس بیشعور فداکاری معنایی ندارد.
- در ارتباط با دیگران؛ عیب جو و به شدت دروغگو هستند.
- شنونده های خوب؛ بیشعورها خوب به شما گوش میدهند تا نقاط ضعف شما را شناسایی کنند و در زمان مناسب از آن سوء استفاده نمایند.
- غیر قابل اعتماد بودن؛ دروغگویی و دسیسه کار آنها است و هرگز نمیتوان به آنها اعتماد کرد.
- خشم؛ بیشعورها پُر از خشم اند. اعتقاد دارند خشم بهترین ابزار برای پیشبرد اهدافشان است. هنگام بیدار شدن، وقتی از آنان طلب وام میکنید یا طلبتان را تقاضا میکنید، هوا بارانی باشد، قهوهشان سرد شود… در بسیاری از این مواقع خشم خود را نشان میدهند.
- غُر زدن؛ در بسیاری از موارد حتی اگر چیزی به نظر همه بدون اشکال و پسندیده باشد، باز غر میزنند.
- شراکت؛ فقط شما را در بدبختی و تقصیر هایشان شریک میکنند نه در موفقیت و پول و مقامشان.
- استهلاک؛ گذر زمان آنان را خسته و فرسوده میکند و رفته رفته متقاعد میشوند شاید راه بهتری برای ادامه زندگیشان وجود داشته باشد.